سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/29
6:23 عصر

دل نوشته

بدست رضا در دسته

با عرض پوزش از همه دوستان  که در وبلاگ تخصصی این مطالب را قرار می دهم.

دلم می خواست حرف دل مادر عزیزم را در یه جایی بنویسم.وگوشه ای از فعالیت های این عزیز رو به رشته تحریر در آورم با خود گفتم اینجا بهترین است چرا که او عاشق علم بود وآرزویی جز تحصیل من نداشت .امیدوارم خداوند به من توفیق دهد که بتوانم به آنچه که او می خواست برسم تا روح پاکش از من راضی باشد.

گوشه از زندگی  زنده یاد زهره تریاقی (مادر عزیزم)

در تابستان گرم ودر دهمین روز از تیر ماه 1331 در بیرجند به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی خود را تا مقطع دیپلم در بیرجند سپری کردو سپس به صورت سپاه بهداشت خدمت دوساله وظیفه آن دوران را به پایان رساند.پس از آن برای دوره تخصص علوم آزمایشگاهی به شهر مقدس مشهد رفت ودر دانشگاه علوم پزشکی مشهد این دوره را با موفقیت به اتمام رساند. ومدرک معادل فوق دیپلم را اخذ کرد.پس از بازگشت به بیرجند به استتخدام وزارت بهداری درآمدودر اداره ریشه کنی مالاریا وبیماریهای همه گیرمشغول به خدمت شد.در سال های اول خدمت وی بیماری مالاریا به شدت در منطقه شیوع داشت.وی تنها کسی بود که تشخیص ودرمان این بیماری را در منطقه جنوب خراسان به خوبی انجام می داد .به طوری که هنوز هم جایگزینی برای وی وجود ندارد وپس از بازنشستگی نیز تشخیص ودرمان این بیماری انجام می داد.

او عاشقانه و بدون هیچ چشمداشت مادی به بیماران خدمت می کرد.به طوری که چشم وستون فقرات وی ازکار زیاد با میکروسکوپ دچار آسیب جدی شده بود. در مدت خدمت جان صدها مریض مبتلا به بیماری مالاریا را نجات داد.در سال های آخر خدمت به دلیل ریشه کن شدن بیماری مالاریا در منطقه که نتیجه تلاش های شبانه روزی او وهمکارانش بود.به آزمایشگاه رفرانس خراسان جنوبی منتقل وعلاوه بر فعالیت در زمینه های مختلف علوم آزمایشگاهی به عنوان کارشناس تجربی  در کارگاه های علمی وعملی اندوخته های سال های خدمت را بی دریغانه به دانشجویان وکارآموزان آموزش می داد.تا اینکه در سال 1384 به افتخار بازنشستگی نائل گشت.

علاوه بر فعالیت های ارزنده او در دانشگاه علوم پزشکی بیرجند وی بصورت افتخاری با دارالشفا ء فاطمه الزهرا(س) از بدو تاسیس  همکاری داشت .وکمک های مادی ومعنوی زیادی  به بیماران این مرکز خیریه می نمود.

سرانجام در دومین روزفصل سرد زمستان در سن 56 سالگی درچار سکته قلبی شد وپس از چهار روز در بیمارستان در حالی که همگان مات ومبهوت بودندهمزمان با اول محرم ما را تنها گذاشت وبه سوی معبود شتافت .آری زندگی همین است ای کاش خداوند به همه توفیق دهد که این چنین زندگی پربرکتی داشته باشند.که وقتی برود همه در تشییع جنازه اش اشک  بریزند دوست ، همکار،شاگرد ،بیمار،دکترو حتی آن برادر اهل سنت که  می گفت در مذهب ما گریه کردن برای مردگان جایز نیست ولی آیا می شود برای خانم تریاقی گریه نکرد ودر حالی که پایه تابوتش را گرفته بود همچو ابر بهاران می گریست.براستی مادرم که بود؟ من خودم آن جمعیت انبوه را که در تشیع جنازه اش می دیدم با خود می گفتم اینها کیستند که اینقدر گریه می کنند؟ از کجا آمده انده ؟ شاید خواب بود ولی تشیع جنازه اش کم نظیر بود .پاسخ سوالاتم رادر یک کلمه می بینم آن هم خوبی های مادرم وخدمات بدون منتش به مردم وبیماران...

ومن ماندم وتنها یک آرزو آن هم اینکه بتوانم راهش را ادامه دهم وهمان طور که دلش می خواست همه زندگی ام را صرف تحصیل علم کنم تا روح پاکش از من راضی باشد.             ان شا اله